خبر تلخي بود
سر و سنگين
حيرت زده بر جا ماندم
قبل از آن
نگاهم، آماده سوي فرداي خيال انگيز بود
خبر تلخي بود
به دل آتش مي زد
خاطرات از دل خاك
يك به يك تن جدا مي كردند
شب مغمومي بود
من هوس مي كردم
يك قناري باشم
ساكت و سرد و عبوس
بر سر شاخه خشكيده باغ
جغد شومي بودم
خبر تلخي بود
آتش در دل بود