من نه منم

about me

contacte me






آرشیو

03 فوریهٔ 2005
05 فوریهٔ 2005
09 فوریهٔ 2005
19 اکتبر 2006
02 نوامبر 2006
06 نوامبر 2006
13 دسامبر 2006
22 مارس 2007
28 مارس 2007
20 آوریل 2007
26 آوریل 2007
30 آوریل 2007
20 مهٔ 2007
22 مهٔ 2007
07 ژوئن 2007
10 ژوئن 2007
11 ژوئن 2007
12 ژوئن 2007
15 ژوئن 2007
18 ژوئن 2007
20 ژوئن 2007
02 ژوئیهٔ 2007
18 ژوئیهٔ 2007
13 اوت 2007
17 اوت 2007
28 نوامبر 2007
06 ژانویهٔ 2009
17 آوریل 2009





جمعه، فروردین ۲۸، ۱۳۸۸

نمی‌دانم چه شد که پس از مدت‌ها این‌جا سری زدم. جایی که شاید روزگاری قرار بود محل فریادهای‌ام باشد، تبدیل به خلوت‌گاهی شده...
شاید برای این آمدم این‌جا که چیزی بنویسم و کسی نبیند. همیشه دوست داشتم چیزهایی بنویسم که کسی آن را نخواند یا هول آن را داشته باشم که کسی آن را نخواند...
دفتر خاطرات و دفتر عاشقانه‌های کودکی و نجوانی همیشه این‌گونه بودند...
این روزهای سال، پر خاطره‌ترین روزهای عمرم است...
همیشه این روزها چیزی در دل‌ام سنگینی می‌کند...
همیشه حسی گنگ و خوش‌آیند و آشنا و دل‌آشوب مرا احاطه می‌کند...
دیشب جای‌ام خالی بود، این روزها جای‌ام خالی است، جای‌ام بیش‌تر از همه جا پیش خودم خالی‌ است...

برچسب‌ها:

نوشته مديار @    ۵:۴۰ بعدازظهر |

ارسال به بالاترین



Free counter and web stats