من نه منم

about me

contacte me






آرشیو

03 فوریهٔ 2005
05 فوریهٔ 2005
09 فوریهٔ 2005
19 اکتبر 2006
02 نوامبر 2006
06 نوامبر 2006
13 دسامبر 2006
22 مارس 2007
28 مارس 2007
20 آوریل 2007
26 آوریل 2007
30 آوریل 2007
20 مهٔ 2007
22 مهٔ 2007
07 ژوئن 2007
10 ژوئن 2007
11 ژوئن 2007
12 ژوئن 2007
15 ژوئن 2007
18 ژوئن 2007
20 ژوئن 2007
02 ژوئیهٔ 2007
18 ژوئیهٔ 2007
13 اوت 2007
17 اوت 2007
28 نوامبر 2007
06 ژانویهٔ 2009
17 آوریل 2009





چهارشنبه، فروردین ۰۸، ۱۳۸۶

شباهنگام است،
حوصله ي آسمان سر مي رود اگر نيابم تو را، ابرها مژه هاي خيسي مي شوند آسمان را اگر نگاهت را به نوازشي ميهمانشان نكني،

نازنيا! واژه هايم خسته اند و اگر واژه دل نواز و زلال نام تو نباشد، نمي توانم شبيه باران بشوم و تن از خسته گي برهانم،
وقتي حضور داري در خلوت كوچك من، وقتي تو دست هاي ساكتم را از سمفوني باران مي انباري، وقتي دل ناموزون مرا به آهنگي اصيل مي خواني، احساس مي كنم گوش جهان آغشته به صداي ترنم تو است و من مي توانم ، مي توانم با رگه هاي نور و صدا ريسماني بسازم تا مرا به هر آنچه كه مي خواهم برسانند؛ به تو!

نگارينا! آداب نمي دانم، اين روزها شب ها طولاني تر شده اند. هنگام كه آفتاب بر گرده ي كوهستان رسوب مي كند و شب بي رحمانه بر چشم هاي جهان مي نشيند، تحمل اين همه شعر هاي ناگفته كه منتظرند در حريم تو پر بگيرند يارا و توان مي خواهد،

هنگام كه حس با تو بودن، با نام تو زيستن، در انبوه نگاه تو غرق شدن و در كنار تو مردن همه چيز را فرا مي گيرد،

خسته ام از نوشتن و مدام از دست هايم كلمه مي ريزند و من روياهاي شريفم را ديگر پنهان نمي كنم و«انسان را رعايت مي كنم»

در چند گامي تو هستم و همه ناشناخته هايم را به بال شهاب ها مي بندم، شايد شايد كه رسا باشند،

دست هايم را آينه مي كنم، با خاك آميخته مي شوم، خيسي باران را تحمل مي كنم، در كرانه هاي لاله و شقايق در بي كرانه گي خيال رها مي شوم، تا هر روز رودخانه ها به گلدان شمعداني من بريزند....


نگارينا!
شباهنگام است. من از ترس مي گريزم و مرداب هاي ساكت دنيا طغيان مي كنند، پرنده ها ترانه مي خوانند، باد مي آيد، غزل ها سوار بر نور يك به يك مي آيند، من بيدار مي نشينم...
روز بايد باشد، روز
نوشته مديار @    ۳:۴۶ قبل‌ازظهر |

ارسال به بالاترین



Free counter and web stats