من نه منم

about me

contacte me






آرشیو

03 فوریهٔ 2005
05 فوریهٔ 2005
09 فوریهٔ 2005
19 اکتبر 2006
02 نوامبر 2006
06 نوامبر 2006
13 دسامبر 2006
22 مارس 2007
28 مارس 2007
20 آوریل 2007
26 آوریل 2007
30 آوریل 2007
20 مهٔ 2007
22 مهٔ 2007
07 ژوئن 2007
10 ژوئن 2007
11 ژوئن 2007
12 ژوئن 2007
15 ژوئن 2007
18 ژوئن 2007
20 ژوئن 2007
02 ژوئیهٔ 2007
18 ژوئیهٔ 2007
13 اوت 2007
17 اوت 2007
28 نوامبر 2007
06 ژانویهٔ 2009
17 آوریل 2009





پنجشنبه، فروردین ۰۲، ۱۳۸۶

از چشمان تو ...
از چشمان تو
كه كودكان بازي گر تاريخ اند
تاريخ شفاهي
تاريخ حقيقي
تاريخ زمان من
و اكنون تاريخ شب هاي من
و مي گويند تاريخ را
تاريخ را مردمان مي سازند، نه نامردمان


از چشم هاي تو
از چشمان سبز تو
كه از پس نوشته هاي ات
به بازي مي گيرند دلم را
و من
در بيم و هراس كه مبادا
دوستت دارم را
پس پشت فريادهاي توامان دلم بشنوي

از چشم هاي تو
از چشمان سبز تو
كه پس هر گفت و گويي
خيالم را تا انتهاي كوچه و پس كوچه هاي دلهره و بيم و اميد
اعجاز گونه به تماشا مي برد

از چشمان سبز تو
كه وقتي مي نگرند
ديگر آداب نمي دانم
ديگر آداب نمي يابم

راستي را چه پديد مي آورند؟
چگونه فرصت معجزتي خواهد بود
تا سازي مرا به آه كودكانه سبزي چشم هاي تو بنوازد؟

به زه نشسته ام
محتاج اشارت شصتي
تا رها شوم
در تلاطم مرداب گونه سبزينه ي بي بديل چشمهاي ات
تا به آتش كشد
كهنه مشق هاي تنهايي را

از چشم هاي تو
كه از تلاوت مرگ اندود استبداد عرق مي كنند و
رسوب مي كنند
بر جداره هاي دود آلود سينه ام

از چشم هاي تو
كه واژه هاي زخمي ام را التيام مي بخشند
تا كلامي نگويي
حاشا
حاشا
كه رسميت نمي يابند

از چشم هاي تو
از چشم هاي سبز تو
نوشته مديار @    ۳:۲۳ بعدازظهر |

ارسال به بالاترین



Free counter and web stats